قصه و داستان
قصه کودکانه ” درهایی که به شنا رفتند “
آن ها قبل از تاریک شدن هوا به خانه برگشتند. اما دیدند که هیچ کدام از وسایل خانه سر جایش نیست. دزد، تمام اسباب ها
آن ها قبل از تاریک شدن هوا به خانه برگشتند. اما دیدند که هیچ کدام از وسایل خانه سر جایش نیست. دزد، تمام اسباب ها
باغ پدر بزرگم خیلی انار دارد هر شاخه ی درختش یک کیسه بار دارد پاییز بود و رفتم پیش پدربزرگم احساس کردم آن روز من
شب بود. پیاز، آسمان را نگاه کرد. یک پیازِ بزرگ توی آسمان دید. خوشحال شد. صدا زد: « آهای پیازه! تو چه طوری رفتی آن
ابتدا این طرح ها رو پرینت بگیرد و در اختیار کودکتان برای برش قرار دهید. سپس بهم بچسبانید.