پت پستچی
هر شماره یک رنگ دارد که تو باید آن شماره را روی نقاشی پت پیدا کنی و با همان رنگ نقاشی کنی.
هر شماره یک رنگ دارد که تو باید آن شماره را روی نقاشی پت پیدا کنی و با همان رنگ نقاشی کنی.
پیامبری بود به نام ادریس نام اصلی او “اخنوخ” بود اما چون او همیشه در حال مطالعه بود به او «ادریس» لقب دادند یعنی کسی که
من و دایی عباس به خیابان رفته بودیم که من ، یک خیابان پرنده فروشی دیدم . به دایی گفتم : « به دایی گفتم
این برگه را پرینت بگیرید و ببرید مرحله چسباندن را به کودک بسپارید. نکته: لازم نیست کودک دقیقا چشم و دهن را همان جای همیشگی
این برگه را پرینت بگیرید و ببرید مرحله چسباندن را به کودک بسپارید. نکته: لازم نیست کودک دقیقا چشم و دهن را همان جای همیشگی
یکی بود یکی نبود . در یک روز آفتابی آقا کلاغه یک قالب پنیر دید ، زود اومد و اونو با نوکش برداشت ،پرواز کرد
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود لانه ی آقا کلاغه و خانم کلاغه توی دهکده ی کلاغها روی یک درخت سپیدار بود.
یکی از بعداز ظهرهای آخر تابستان بود . نزدیک یک کلبه قدیمی در دهکده خانم اردکه لانه اش را کنار دریاچه ساخته بود. اون پیش
در روزگار قدیم پادشاهی بود که هر چه زن می گرفت بچه گیرش نمی آمد و همین طور که سن و سالش بالا می رفت,