قصه و داستان
شعر ” مو ” و ” میو “
مو های خواهر من تو سرمای زمستون موهاش می آد تو چشماش مامان می آد موهاشو بلند و صاف و نرمه مثل یه شالِ گرمه
مو های خواهر من تو سرمای زمستون موهاش می آد تو چشماش مامان می آد موهاشو بلند و صاف و نرمه مثل یه شالِ گرمه
درخت ها دوباره لباس نو خریدند و توی باغ اسفند در انتظار عیدند درخت سرو، اما لباس نو ندارد لباس کهنه اش را زمین نمی