نویسنده: نویسنده

قصه و داستان

قصه کودکانه نی نی کوچولو تنبل

کیان کوچولو و مامانش می خواستن با هم برن خونه ی مامان بزرگ . مامان،کیان کوچولو رو بغل کرده بود ولی کیان کوچولو دوست داشت خودش راه بره. هی

ادامه مطلب »
قصه و داستان

قصه کودکانه احسان کوچولو

یکی بود ، یکی نبود زیر گنبد کبود پسر کوچولو خجالتی با خانوادش زندگی میکرد. احسان کوچولو بعضی روزها با مامانش می رفت پارک اما

ادامه مطلب »

بره ابر سفید

یک بادبادک بود که دنبال دوست می‌گشت. یک روز توی فیس بوک با یک باد آشنا شد. از آن روز به بعد باهم چت کردند.

ادامه مطلب »