قصه و داستان
قصه کودکانه ” دو سنگ “
دو تا سنگ بودند. یکی سیاه، یکی سفید. یکی این طرف رود، یکی آن طرف رود. سنگ ها دوست داشتند کنار هم باشند. با هم
دو تا سنگ بودند. یکی سیاه، یکی سفید. یکی این طرف رود، یکی آن طرف رود. سنگ ها دوست داشتند کنار هم باشند. با هم
یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود.هرکسی از کوچه رد می شد، لگدی به سنگ می زد و پرتش می کرد یک گوشه ی