قصه و داستان
قصه کودکانه زنبور مغرور
قصه کودکانه زنبور مغرور یکی بود یکی نبود، زنبور شیطونی بود که همراه زنبورهای دیگر در دشتها بالا و پایین میپرید. روی گلها مینشست و
قصه کودکانه زنبور مغرور یکی بود یکی نبود، زنبور شیطونی بود که همراه زنبورهای دیگر در دشتها بالا و پایین میپرید. روی گلها مینشست و
«فِرِد» داشت با عجله به ایستگاه آتش نشانی می رفت. آن روز نوبت او بود که در ایستگاه ناهار درست کند. برای همین، از قصابی