قصه کودکانه وقت شیرین

موش موشک گفت:
«می خوام می خوام! می خوام می خوام! »
مادرش گفت: «نمی شه، هنوز نمی شه. »
موش موشک پرسید: «پس کی می شه؟ »
مادرش گفت: «چند هفته ی دیگه می شه. »
دو هفته گذشت.
موش موشک گفت: «می خوام می خوام!
می خوام می خوام! »
مادرش گفت: «نه… هنوزم نمی شه.
دو هفته ی دیگه صبرکن! »
یک هفته گذشت.
موش موشک داد کشید: «می خوام
می خوام! می خوام می خوام! »
مادرش رفت چشید. مزه مزه کرد و
گفت: «به به! غوره بود، انگور شد.
انگور بود، کشمش شد. سبز بود، قرمز
شد. ترش بود، شیرین شد. کشمش خوب
و عالی، کشمش پادشاهی. »
موش موشک خورد. با دهن پر می خواست
بگوید: «خوردم خوردم خوردم. »
ولی فقط گفت: «هام هام هام هام.»

نویسنده: سوسن طاقدیس

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده − نه =