از اسکیزوفرنی بدانیم

گروهی از اختلالات که در آنها شخصیت به کلی در هم می­ریزد، واقعیت تحریف می­شود و شخص از داشتن کارکرد در زندگی روزمره درمی­ماند اسکیزوفرنی نام دارند. اسکیزوفرنی در همه­ی فرهنگها دیده می­شود حتی در فرهنگهایی که گرفتار استرس­ها و تنش­های تمدن صنعتی نشده­اند ، حداقل ۲۰۰ سال است گریبانگیر بشر شده است. این اختلال حدود ۱% جمعیت را گرفتار می­کند، میزان بروز آن در زن و مرد یکسان است و معمولاً در اواخر نوجوانی تا اوایل بزرگسالی آشکار می­شود (شروع آن در غالب موارد بین ۱۵ تا ۳۵ سالگی است.)

کسانی که برچسب اسکیزوفرنی به آنان داده می­شود معمولاً چند سال باید در بیمارستان بستری شوند؛ و در هر دوره زمانی نیمی از تختهای بیمارستانهای روانی را اشغال کرده­اند و بخش بزرگی از بیماران سرپایی هستند. بروز بیماری اسکیزوفرنی در مواردی به صورت تدریجی است به این ترتیب که شخص رفته رفته رفتارهای نامناسب و انزواگزینی بیشتر و بیشتری نشان می­دهد. در موارد دیگری آغاز بیماری ناگهانی و یکباره است و به صورت آشوب و آشفتگی هیجانی وگم گشتگی شدید آشکار می­شود؛ به عنوان عوامل آشکارساز این دوره­ی توفانی معمولاً شخص مدتی گرفتار استرس و تنش و انزواگزینی، و اشتغال فکر به خود و احساس ناامنی است.

مشخصات اسکیزوفرنی:
نشانه ­های این بیماری صرفنظر از اینکه ناگهانی آشکار شود یا به تدریج، بسیار متعدد و گوناگون است. ویژگی­های اصلی اسکیزوفرنی را در دسته­های زیر می­توان خلاصه کرد ـ هر چند لزوماً در هر کسی که این اختلال برای او تشخیص داده می­شود همه­ی این علایم آشکار نمی­شود.

اختلال فکر و توجه: در اسکیزوفرنی، هم فرایند تفکر اختلال پیدا می­کند و هم محتوای فکر. نوشته­ی زیر به قلم بیمار اسکیزوفرنی نشان می­دهد درک تفکر اسکیزوفرنیایی تا چه اندازه دشوار است:
«اگر اشیاء یا چرخش کشاورزی یا سطوح در نگاه­ها بچرخد و از لحاظ زمانی با هر چیزی میزان شود؛ من به یک رشته مدارک قبلی اشاره می­کنم که در اظهار نظرهای پیشینم واقعیتهای وارسی شده­ای بودند و چیزی دیگر هم هست که مربوط می­شود به دخترم که قسمت پایین گوش راستش پهن است، و اسمش مری لر است. بخش عمده­ی انتزاع ناگفته و ناکرده مانده در این شربت ساخته شده از شیر و آنهای دیگر ناشی می­شود از اقتصاد، مشتقات، کمک هزینه، ورشکستگی، ابزارها، ساختمانها، اوراق بهادار، قرضه­های ملی، آت آشغالوقتی، هوا حرفه­ها، دولت در سطح اضمحلال و نیز فیوزها در دستگاه­های الکترونیکی که همه قبلاً حالتهایی بودند نه الزاماً مستند».
این کلمات و عبارات به طور مجزا معنا دارند اما در ارتباط با یکدیگر فاقد معنا هستند. کنار هم چیدن کلمات و عبارات نامربوط به هم و تداعی­های ویژه بین کلمات (که گاهی « آشفته گویی » یا « سالاد کلمات » نامیده می­شود) از مشخصات نوشته­ها و گفار افراد اسکیزوفرنیایی است؛ و بازتابی است از سست شدن یا واپاشی

تداعی­ ها در شخص: فکرهای شخص از موضوعی به موضوع دیگری می­پرد طوری که نامرتبط به نظر می­رسند. سیلان و جریان یافتن کلمات در آنان غالباً تحت تأثیر صدای کلمات است تا معنای آنها. پاسخهای بیمار در گفتگو با پزشک در متن زیر، گرایش به ساختن تداعی بر حسب آهنگ کلمات یا تداعی­های آوایی را نمایش می­دهد:
پزشک: چه داروهایی می­خوری؟ هنوز هالدول (نام داروی ضد روانپریشی) میخوری؟
فکر بیمار: Foul Wall (تکان سر به تأیید ـ بی جوابی (محتوای فکر، در پرسش­های دیگری آشکار شده).
پزشک: ویتامین چطور؟
Seven Sins (تکان سر به تأیید)
پزشک: خیال نمی­کنم همه­ی دواهایت را بخوری.
Pencil leads
به نظر می­رسد هسته­ی اصلی اختلال فکر در اسکیزوفرنی ناتوانی کلی از کنار گذاردن محرکهای نامربوط باشد. اکثر مردم عادی می­توانند توجه و دقت خود را به طور انتخابی بر چیزی متمرکز کنند؛ و از میان انبوه اطلاعات حسی که دریافت می­کنند محرکهایی را در ارتباط با تکلیف کنونی خود انتخاب کرده سایر محرکها را ندیده بگیرند. اما کسی که دچار اسکیزوفرنی است ظاهراً نمی­تواند محرکهای نامربوط را کنار بگذارد یا در میان دروندادها، داده­های مربوط را تشخیص دهد، چنانکه در نمونه­ی زیر از گفته­های بیماری اسکیزوفرنیایی دیده می­شود.
نمی­توانم حواسم را روی چیزی متمرکز کنم. پراکندی توجه، آزارم می­دهد. درگیرِ گفتگوهای گوناگی هستم. گویی نوعی گیرنده هستم . صداها به من می­رسند اما احساس می­کنم مغزم نمی­تواند آنها را حل و فصل کند. برایم سخت است حواسم را روی یکی از صداها متمرکز کنم.
احساس ناتوانی در کنترل توجه و دقت و متمرکز ساختن افکار خویش، از اختلالهای اصلی تجربه اکسیزوفرنیایی است. این بیماران علاوه بر درگیر بودن با فرآیندهای فکری در هم ریخته، گرفتار اختلال محتوای فکر نیز هستند. غالب آنان نسبت به بیمار بودن خود بینش ندارند. در برابر این پرسش که چه مشکلی دارند یا به چه علت بستری شده­ اند به نظر می­رسد درک و شناختی از وضع خود ندارند و کمتر متوجه می­شوند که رفتارشان غیرعادی است. این بیماران گرفتار هذیان هم هستند یعنی باورهایی که بیشتر مردم آنان را برداشت غلط از واقعیت به شمار می­آورند. رایج­ترین هذیانهای آنان، اعتقاد به تلاش نیروهای خارجی برای کنترل و اداره کردن افکار و اعمال آنهاست. از انواع هذیانهای نفوذ یکی هم اعتقاد به پخش و انتشار یافتن افکار شخص است طوری که برای دیگران قابل شنیدن می­نماید، تحمیل و القای افکار ناشناخته (که متعلق به خود شخص نیست) در ذهن او، یا احساسات یا اعمالی که نیروی خارجی بر شخص هموار می­کند.. اعتقاد به اینکه گروه­ها یا مردمان معینی شخص را تهدید می­کنند یا بر علیه او نقشه می­کشند (هذیانهای توطئه) نیز در این بیماری شایع است. در بعضی موارد نیز اعتقاد به نیرومندی و اهمیت خویش مطرح می­شود (هذیان های عظمت).
اصطلاح پارانوییدی برای بیمارانی به کار می­رود که هذیان توطئه دارند. شخص ممکن است به دوستان و وابستگان خود به این معنا مشکوک باشد که می­خواهند او را مسموم کنند یا او را زیر نظر دارند. تعقیبش می­کنند یا پشت سرش حرف می­زنند. جنایتهای مشهور به فاقد انگیزه که طی آن، کسی به شخص دیگری حمله می­کند یا او را می­کشد و هیچ علت آشکاری در بین نیست گاهی توسط کسانی صورت گرفته که بعدها تشخیص اسکیزوفرنی پارانوییدی برای آنان مطرح شده .البته این قبیل رویدادها بسیار کمیاب و نادر است. غالب بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی خطری متوجه دیگران نمی­سازند، هر چند گم گشتگی و سرگشتگی موجب خطر آفرینی برای خود آنان است.

اختلال ادراک:
غالب کسانی که گرفتار دوره­های حاد اسکیزوفرنی هستند گزارش می­دهند که دنیا در نظرشان متفاوت می­نماید: (صداها بلندتر هستند و رنگها تندتر). ممکن است احساس کنند بدنشان همان بدن سابق نیست: (دستها بسیار بزرگتر یا بسیار کوچکتر، پاها بسیار دراز، جای چشم­ها در صورت تغییریافته). بعضی بیماران نمی­توانند خود را در آیینه تشخیص دهند، یا تصویر خود را در آیینه، به عنوان نسخه سوم می­بینند. مهمترین اختلال ادراک، توهم است یعنی داشتن تجربه­های حسی علیرغم فقدان تحریک خارجی یا تحریک کافی. توهم شنیداری (معمولاً صداهایی که به شخص می­گوید دست به چه کاری بزند یا کارهایش را چطور انجام دهد) رایج­ ترین توهم شنیداری است. توهم دیداری (دیدن موجودات عجیب و غریب یا موجودات بهشتی) کمتر گزارش شده است. سایر توهمات حسی (بوی بد از بدن خود شخص، سم داشتن غذا، احساس فرو رفتن سوزن در بدن) کمتر شنیده می­شود.

توهم ­ها غالباً ترسناک و حتی هول­ آور هستند؛ مانند نمونه زیر:
در یک دوره زمانی همین که به همکارانم نگاه می­کردم صورتشان عوض می­شد: با دندانهای برآمده مثل نیش مار می­خواستند مرا بدرند. بیشتر وقتها از ترس پاره پاره شدن جرأت نمی­کردم به صورتشان نگاه کنم. این احوال یک لحظه مرا رها نمی­کرد. حتی وقتی تلاش می­کردم بخوابم هیولاها نمی­گذاشتند ـ بعضی وقتها در جستجوی آنها همه جای خانه را می­گشتم. در خواب و بیداری مرا تحلیل می­بردند. احساس می­کردم هیولاها مرا پاره پاره خواهند کرد.
ممکن است توهم بیمار مستقل از هذیان باشد و یا بخشی از باور هذیانی وی، بیماری که مرتباً می­شنود اورا تهدید به مرگ می­کنند و در عین حال آن صداها را بخشی از نقشه برای از بین بردن خودش ـ به خاطر نیروهایش ـ می­داند، نمونه­ای است از توهم همراه با هذیان.
با این همه، توهم­ها از یک جهت تفاوت زیادی با تجربه­های معمولی و عادی ندارند. رویاهای آدمی یادآور چند و چون توهم­های دیداری هستند. اما البته برای اغلب مردم رویاها فقط در هنگام خواب روی می­دهند. بنابراین ممکن است همان فرآیند پیام­های عصبی که رویا را در بیداری بازداری می­کند در بیماران اسکیزوفرنیایی از کار بیافتد و در نتیجه دچار توهم شوند.
توهم ­های شنیداری ممکن است خاستگاهش در تفکر عادی و معمولی باشد. آدمی غالباً گفتگوی درونی دارد به این ترتیب که درباره­ی کارهایش به خودش یادآوری می­کند یا با شخص دیگری گفتگوی تصوری دارد؛ حتی گاهی به صدای بلند با خودش حرف می­زند. صداهایی که این بیماران می­شنوند از قبیل شنیدن نامشان یا اینکه چه کاری باید انجام دهند، شباهت به گفتگوهای درونی دارد. نکته اینجاست که این بیماران توهم شنیداری را از درون خودشان نمی­دانند و باور ندارند بتوانند آنها را کنترل کنند. به این ترتیب نکته­ی اصلی در تجربه اسکیزوفرنیایی این است که شخص نمی­تواند بین امور درونی و بیرونی یا واقعی و تخیلی تمایز قائل شود.

اختلال در جلوه هیجانی: بیماران اسکیزوفرنیایی معمولاً نمی­توانند پاسخ­های هیجانی بهنجار یا مناسب از خود نشان دهند. در موقعیت­هایی که بایستی غم و اندوه یا شادمانی نشان دهند بی اعتنا و بی تفاوت می­مانند. مردی ممکن است خبر شود که دخترش گرفتار سرطان شده اما هیچ نوع پاسخ هیجانی از خود نشان ندهد. این کندی یا خموشی هیجانی ممکن است آشوب درونی او را پنهان کند اما به صورت طغیانهای خشم جلوه­ گر شود.

گاهی در بیمار اسکیزوفرنیایی بعضی جلوه­ های هیجانی دیده می­شود که تناسبی با فکرهایی که می­خواهد بیان کند یا با موقعیت موجود ندارد. بیمار ممکن است در حالی که از رویداد اندوهناکی سخن می­گوید لخبند بر لب داشته باشد. از آنجا که هیجانهای آدمی تحت تأثیر فرآیندهای شناختی هستند بنابراین چندان شگفت آور نیست که اندیشه­ها و ادراکات درهم ریخته، با تغییراتی در پاسخهای هیجانی متناسب همراه شود چنانکه در نمونه­ی زیر دیده می­شود:
در طول نیمی از صحبتم به طور همزمان به چیزهای بسیار زیادی فکر می­کنم، وقتی به چیزی می­خندم که هیچ ربطی به موضوع صحبتم ندارد، مردم باید هم خیلی تعجب کنند چون موضوع این است که آنها نمی­دانند در درون من چه می­گذرد و در سرم چه غوغایی بپاست. می­بینید؟ ممکن است درباره موضوعی جدی حرف بزنم و همزمان با آن چیز مضحکی هم به ذهنم بیاید و مرا به خنده بیندازد. اگر می­توانستم هر زمان فقط روی یک موضوع تمرکز داشته باشم آنقدر هم احمق به نظر نمی­آمدم.

نشانه­ های حرکتی و جدایی از واقعیت
بیماران اسکیزوفرنیایی غالباً کارهای حرکتی عجیب و غریب از خود نشان می­دهند. ممکن است شکلک درآورند. چهره­شان وضعت عجیبی پیدا کند یا با حرکات انگشتها و دست و بازو حالتهای بدنی معینی را تکرار کنند. بعضی از آنان بسیار برانگیخته و ناآرام می­شوند و نظیر وضعی که بیماران شیدایی پیدا می­کنند مرتباً این سو و آن سو می­روند. برخی نیز در نهایت کم تحرکی قرار می­گیرند و به کلی فاقد پاسخدهی و تحرک می­شوند و ساعتها در یک وضعیت بدنی غیرعادی بی حرکت می­مانند. ممکن است بیمار با پاهای باز و دستی که به سوی سقف دراز شده ساعتها مجسمه وار یا در بی تحرکی کاتاتونیایی باقی بماند. چنین آدمی که به کلی از واقعیت جدا مانده ممکن است در برابر افکار و تخیلات درونی خود واکنش نشان می­دهد.
کاهش توان کار و فعالیت: این بیماران علاوه بر نشانه­ های یاد شده از انجام کارهای معمولی و عادی روزمره نیز باز می­مانند. اگر این اختلال در نوجوانی روی دهد، شخص توان کار و تلاش برای تحصیل را از دست می­دهد. مهارتهای اجتماعی او و دوستانش کاهش می­یابد. بزرگسالان اسکیزوفرنیایی اغلب نمی­توانند شغلی پیدا کنند یا به شغلشان ادامه دهند. بهداشت و پاکیزگی شخصی در آنان از بین می­رود. از بودن با دیگران اجتناب می­کنند. نشانه­های بیماری اسکیزوفرنی متعدد و گوناگون است. کوشش برای به دست آوردن تصویری گویا از نشانه­های این بیماری با توجه به اینکه بعضی از آنها مستقیماً از بیماری ناشی می­شوند اما بعضی دیگر واکنش به زندگانی بیمارستانی یا واکنش به داروهای مصرفی هستند، پیچیده و دشوار است.

 شناخت اسکیزوفرنی:
احتمال دارد این بیماری دارای خاستگاه­های زیستی نیرومندی باشد، با این حال استرس و تنش محیطی می­تواند مردمانی را که در برابر این بیماری آسیب پذیر هستند به سوی انواع شدید این اختلال یا دوره­های مکرر دچار آمدن به جنون سوق دهند.
دورنمای زیستی: بررسی­های خویشاوندی نشان داده که برای ابتلا به اسکیزوفرنی نوعی زمینه وراثتی دست اندکار است؛ به این معنا که در خویشاوندان بیماران اسکیزوفرنیایی احتمال ایجاد این بیماری بیشتر است تا در خویشاوندان کسانی که سابقه­ای از این بیماری ندارند. توجه کنید که احتمال ابتلا همزاد دیگر هر دو قلوی یک تخمکی که یکی دچار این بیماری شده سه برابر احتمال مشابه برای دوقلوهای عادی و ۴۶ برابر همین احتمال برای کسی است که خویشاوند اسکیزوفرنیایی ندارد. با این حال و علیرغم برخورداری از ژنهای یکسان، کمتر از نیمی از همزادان دوقلوهای یک تخمکی که یکی گرفتار اسکیزوفرنی شده به این بیماری دچار می­شود. این واقعیت خود به سهم و نقش متغیرهای غیر وراثتی اشاره دارد.
رابطه­ی وراثتی و اسکیزوفرنی، خطر ایجاد اسکیزوفرنی در طول زندگی تا حدود زیادی تابعی از میزان ارتباط وراثتی شخص با بیمار اسکیزوفرنیایی است، نه میزان اشتراک محیطی آنها. ارتباط وراثتی کسی که پدر و مادرش هر دو اسکیزوفرنی هستند به صورت درصد نمی­تواند بیان شود، بلکه در این مورد رگرسیون « ارزش وراثتی » شخص به والدین ۱۰۰% است نظیر دوقلوی یک تخمکی.
آن دسته از بی­ نظمی­های وراثتی که زمینه­ ی ابتلا را به اسکیزوفرنی فراهم می­آورند چگونه بر مغز تأثیر می­گذارند؟ بررسی­های جاری بر دو زمینه تحقیقی تمرکز یافته است؛ ساختار مغز و بیوشیمی مغز، در مغز بیماران اسکیزوفرنیایی دو دسته نارسایی ساختاری، شناسایی شده یکی اینکه قشر مخ در بخش جلوی پیشانی بعضی اسکیزوفرنها (نسبت به مردنا فاقد این بیماری) کوچکتر است و فعالیت کمتری می­کند. بخش جلوی پیشانی قشر مغز بزرگترین منطقه ­ی مغز آدمی و شامل تقریباً ۳۰% از کل قشر مغز است و با همه­ی دیگر مناطق قشر مغز و همچنین دستگاه کناری (که در هیجان و شناخت دست دارد) و گروه­های پایه­یی (درگیر در حرکات بدنی) پیوندهایی دارد. این بخش از پیشانی قشر مغز نقش پراهمیتی در زبان، جلوه هیجانی، طراحی و آفرینش فکرهای تازه و تدارک تعاملهای اجتماعی بازی می­کند. به این ترتیب منطقی می­نماید که مردمانی که بخش جلوی پیشانی قشر مغز آنان به صورت بارزی کوچک یا نافعال باشد، نارسایی­های گوناگونی در شناخت، هیجان و تعامل اجتماعی خود نشان دهند؛ چنانکه در اسکیزوفرن­ها دیده می­شود.
دوم اینکه در اسکیزوفرنها بطن­های مغز (فضاهای مملو از مایع) بزرگ هستند. وجود بطن­های بزرگ حاکی از پلاسیدگی یا تباهی در سایر نسوج مغز است. تباهی مناطق معینی از مغز که منجر به بزرگ شدن بطن­ها می­شود می­تواند نمودهای گوناگون رفتار اسکیزوفرنها را نتیجه بدهد.
هر چند نظریه­ های شیمی مغز در باب اختلالهای خلق و هیجان بر دو پیام عصبی نوراپی نفرین و سروتئین تمرکز یافته، برخی محققان معتقدند دوپامین عامل اصلی این اختلال­هاست. نظریه­های دوپامینی اولیه درباره اسکیزوفرنی تراکم زیاده­ی دوپامین در مناطق حساس مغز را عامل این اختلال ها به شمار می­آورد. امروزه این نظریه­ها بسیار ساده به شمار می­آیند. نظریه­های روز در این باره می­گویند عدم توازن پیچیده­ای در میزان دوپامین مناطق گوناگون مغز در کار است. نخست اینکه بیش فعالی دوپامینی در دستگاه مزولیمبیک (بخشی در زیر قشر مغز، فعال در شناخت و هیجان) می­تواند منجر به نشانه­های « ایجادی » اسکیزوفرنی از قبیل توهم، هذیان و اختلال فکر شود. از سوی دیگر کم کاری دوپامینی در ناحیه جلوی پیشانی مغز (فعال در توجه و دقت، انگیزش و سازماندهی رفتار) نیز مطرح است که می­تواند به نشانه­های « سلبی » اسکیزوفرنی از قبیل فقدان انگیزه، ناتوانی از مراقبت از خویش و جلوه­های هیجانی نامتناسب بیانجامد.

دورنمای روانی و اجتماعی:
هر چند رویدادهای تنش زا نمی­تواند منجر به ایجاد نشانگان کامل اسکیزوفرنی شود با این حال در مردمانی که آمادگی زیستی برای ابتلا به این بیماری را دارند عوامل روانی ـ اجتماعی نقش پراهمیتی در وخامت و شدت و نیز راه اندازی دوره­های این روان پریشی بر عهده دارد. عمده­ ترین تنش ­زاهایی که اخیراً درباره آنها بررسی صورت می­ گیرد تنش ­زاهای برخاسته از خانواده است. خانواده­ هایی که اعضای آن هیجانات خود را به وفور آشکار می ­کنند، بیش از اندازه در زندگی یکدیگر مداخله می­کنند و از عضو دچار اختلال حمایت به عمل می­آورند و در عین حال او را به باد انتقاد می­گیرند و خشم و خصومت خود را متوجه او می­سازند، آسیبی ترین تنش­ها را فراهم می­آورند. اسکیزوفرن های خانواده­ هایی که به وفور هیجانات خود را آشکار می­سازند ممکن است نسبت به اسکیزوفرنهای خانواده­هایی که کمتر هیجاناتشان را ابراز می­کنند سه تا چهار برابر بیشتر گرفتار یک دوره دیگر بیماری ]عود[ شوند. به این ترتیب زندگی در خانواده ­ای که به وفور هیجاناتش را ابراز می ­کند، شخص را با تنش ­هایی فراتر از توان بیماران اسکیزوفرنیایی برای حل و فصل آنها مواجه ساخته و در نتیجه دوره دیگری از روان پریشی تدارک می­شود.

منتقدان این دسته از پژوهشها می­گویند خشم و مزاحمتی که در بعضی خانواده­ های بیماران اسکیزوفرن یایی دیده می­شود می­تواند بیشتر به سبب نشانه­ های بیمارگونی باشد که عضو گرفتار اختلال نشان می­دهد نه اینکه خود، عاملی باشد برای تشدید بیماری. به این معنا که اگرچه خانواده­ ها در برابر نشانه­ های ایجابی (از قبیل توهم) متحمل وبردبار هستند ـ زیرا آنها را کنترل ناشدنی می­دانند، لیکن در مورد نشانه­های سلبی (از قبیل فقدان انگیزه در بیمار) تحمل و بردباری ندارند. این گونه نشانه­های سلبی موجب تشدید رفتارهای نامساعد اطرافیان شده و بیمار را بیشتر در معرض عود و بازگشت بیماری قرار می­دهد.
تبیین دیگری برای رابطه­ی بین شدت ابراز هیجانها با عود و بازگشت بیماری را در این واقعیت می­توان مشاهده نمود که آن دسته از اعضاء خانواده که ابراز هیجانها در آنان شدت دارد، خود شواهدی از اختلال روانشناختی دارند. به این ترتیب می­توان گفت اگر اسکیزوفرنها در چنین خانواده­ هایی بیشتر در معرض عود و بازگشت بیماری قرار دارند بیشتر به این علت است که گرفتار زمینه ارثی شدیدتری هستند ـ نه اینکه چون ابراز هیجان در خانواده شدیدتر است. در هر حال درمانهایی که موجب کاهش ابراز هیجان اعضای خانواده اسکیزوفرن ها شده میزان عود و بازگشت را در این قبیل خانواده ­ها کمتر کرده است.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × 5 =