ماجرای مسواک و خمیر دندان

مدتی بود مسواک و خمیردندان با هم قهر کرده بودندو مونا نمی توانست دندان هایش را تمیز کند،ماجرا از این قرار بود:

یک شب وقتی مونا می خواست دندان هایش را مسواک بزند یکی از دندانهایش افتاد و از جای دندانش کمی خون امد.خمیر دندان و مسواک که هر دو مونا را خیلی دوست داشتند ،هر کدام تقصیر را گردن دیگری انداخت.

خمردندان می گفت :تقصیر تو بود که ان دندان افتاد چون تو دندان های مونا را محکم مسواک کردی. اما مسواک می گفت :تقصیر تواست . حتما خمیر تو خوب نبوده و دندان مونا را از لثه اش جدا کرده،چون من محکم مسواک نزدم.

دعوای مسواک و خمیر دندان باعث شد که مونا نتواند دندان هایش را مسواک بزند وبعد از خوردن غذاو شیرینی و شکلات خورده های غذا بین دندانهاش باقی ماند.چند روز گذشت،یک روز مونا گریه کنان در حالی که دستش روی صورتش بود پیش مادرش رفت وگفت:”مامان دندونم ،دندونم درد می کنه.”

مادر دست مونا را از روی صورتش برداشت و گفت:”دهانت را باز کن ببینم.”

مونا دهانش را باز کرد و مادر دیدخرده های غذا ی مانده بین دندانها یکی از دندان های مونا را خراب کرده و به خاطر همین دندانش درد گرفته.

مادر از مونا پرسید:”مگر مرتب دندان هایت را مسواک نمی زنی؟”

مونا ماجرای قهر مسواک و خمیر دندان را برای مادرش تعریف کرد. مادر و مونا پیش خمیردندان و مسواک رفتند ،انها هنوز با هم قهر بودندو پشتشان را به هم کرده بودند.

مادر خمیردندان و مسواک را برداشت و به آنها گفت:” ببینید ،قهر شما باعث شده تا دندان مونا خراب شه و درد بگیره . مگه شما دوستان او نیستید؟”

هر دو با هم گفتند:”چرا من دوست مونا هستم.” و خمیر دندان ادامه داد :”من مونا رو خیلی دوست دارم برای همین وقتی دیدم مسواک یکی از دندان هاش رو کند ،دیگه باهاش صحبت نکردم.”

مسواک گفت:” نه! من دندانهای مونا رو نکندم. این خمیر دندان بو دکه دندان مونا رو کند.”

مادر خمیردندان و مسواک را به دست مونا دا د و گفت :” شما هر دو اشتباه می کنید ، چون هیچ کدام از شما باعث افتادن دندان مونا نشدید. آن دندان یکی از دندان های شیری مونا بود که افتاد، و به جای آن یک دندان دایمی و قشنگ در میاد. حالا بهتره شما با هم آشتی کنید تا مونا بتونه دندانهاش رو بشوره و همه با هم به دندانپزشکی بریم. در مطب آقای دکتر بیشتر راجع به دندانهای شیری صحبت می کنه.”

آقای دکتر بعد از اینکه دندانهای مونا را دیدگفت:” خانم کوچولوی به این تمیزی چرا دندانهاش خراب شده؟”

و مونا ماجرای مسواک و خمیر دندان را برای آقای دکتر تعریف کرد.

آقای دکتر پرسید:”خب این دوستای کوچولوی ما کجا هستند؟”

مونا گفت:” آ نجا روی میزند، اما انگار هنوز با هم قهرن.”

اقای دکتر گفت:”پس بهتره من دلیل افتادن دندان تو را بگم تا این دو دوست قدیمی دیگه از دست هم ناراحت نباشن.”

“ما برای جویدن غذا به دندان نیاز داریم و وقتی که خیلی کوچکیم دندان هایمان کم کم در میاند اما این دندانها، دندانهای شیری هستند ،و بعدازچند سال وقتی ۶-۷ساله شدیم یکی یکی می افتند و به جای آنها دوباره دندانهای تازه در میاریم،اما اگه مواظب دندانهامون نباشیم و این دندانهای جدید خراب شن ،آنوقت من مجبور میشم آن دندان خراب را بکشم ،اما دیگه جای اون دندان تازه ای در نمیاد.”

مسواک و خمیر دندان که متوجه اشتباهشون شدند،قول دادند دوستان خوبی برای هم باشند و به مونا کمک کنندتا دندان های سالمی داشته باشد. وقتی از دندانپزشکی به خانه برگشتند مونا جلوی ایینه رفت و خندید و به جای خالی دندانش نگاه کرد، حالا دیگه خوشحال بود چون می دانست به زودی یک دندان دیگر در جای خالی دندانش درمیاد.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × دو =