تربیت بدون فریاد
نویسنده: هال ادوارد رانکل
مترجم: اکرم کرمی
ناشر: صابرین
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: ۲۲۰
اندازه کتاب: رقعی – سال انتشار: ۱۳۹۲ – دوره چاپ: ۶
به عنوان یک پدر یا مادر،تمام آینده ای رو که میخواهیم بچه مون داشته باشه مجسم کنیم..ریز به ریز…بعد شروع کنیم به آماده کردن بستر مناسب برای رسیدن بچه به اون نهایت که تربیت یک آدم بزرگ دیگه است با خصوصیات خوبی که دلمون میخواد….بعد درست در لحظه مناسب از سرراهش کنار بریم تا خودش تصمیم بگیره که چی بشه…..یعنی هدف نهایی رو رها کنیم…………خدا وکیلی این تکه خیلی خیلی سخته…..در نهایت باید خودش انتخاب کنه….تمام کاری که ما باید انجام بدیم تربیت یک انسان خودگردان یا به اصطلاح خودمون خودکفاست ………………..اینقدر این مساله در عمل سخت میاد که گاهی آدم فکر میکنه که به جهنم همون تربیت بچه تحت کنترل راحت تره!!
بخش اول
والدین خونسردی شویم که واقعا فرزندانمان نیاز دارند.
والدین میتوانند حرف بزنند اما تا زمانی که به گفتههای خود عمل نکنند، نمیتوانند چیزی به فرزند خود بیاموزند.
در جریان بزرگ گردن فرزندانم، عقل خود را از دست دادم اما روح خود را یافتم.
هر کودکی دوست دارد والدین خوبی داشته باشد که بدین معنی نیست که آنها والدینی میخواهند که سعی کنند مطابق آخرین سبکهای روز زندگی کنند. درضمن برخلاف بعضی از آموزشهای رایج، والد خوب بودن به این معنی نیست که آن قدر مقابل فرزندمان کوتاه بیاییم که آنها هرکاری دوست دارند بکنند. آنچه فرزندان ما نیاز دارند والدینی است که خونسردی خود را حفظ کنند، به ویژه زمانی که اوضاع حسابی به هم میریزد.کودکان میخواهند والدین کمتر به هم ریخته و بیشتر متعادل و خویشتندار باشند.
والدین در جستوجوی فردی هستند که تصویری امیدبخش از آیندهای متفاوت ارائه کند.
کتاب تربیت بدون فریاد اولین کتابی است که به شما میگوید از چرخش در مدار زندگی فرزندانتان دست بردارید و برخود متمرکز شوید. آیا مشکل این است که بیش از اندازه بر فرزندانمان متمرکز شدهایم؟ دقیقاً! کتاب تربیت بدون فریاد راهی برای بازنشاندن والد و فرزند در جایگاه راستین خود در خانواده است.
همه والدین اینقدر درباره آینده فرزندانشان نگران هستند که خودخوری کرده و آن قدر بر آنها متمرکز میشوند که متوجه نمیشوند که این نگرانی بر آنها غلبه کرده و آنها را به واکنشهای نسنجیده آنی وامیدارد.
تربیت بدون فریاد به فرونشان واکنشهای احساسی در مقابل این گرانی میپردازد. آن را “بدون فریاد” نامیدهایم چون فریاد کشیدن شایعترین واکنش والدین است و واکنشهای دیگری مثل فاصله گرفتن، قطع ارتباط با موقعیت مورد نظر یا جبران کردن و تاوان بیش از اندازه دادن و عدهای هم بالاخره میدان را خالی کرده و تسلیم میشوند تمام این واکشنها روشهای گوناگون “فریاد کشیدن” است؛ روشهای بیاثری که سعی داریم برای ایجاد رابطهای ایدهآل به کار گیریم! اما جای ناامیدی نیست چون راه بهتری هم وجود دارد.
این کتاب روشی را به شما میآموزد: حفظ خونسردی و اتصال. تربیت بدون فریاد یاد میدهد که ابتدا چگونه خود را آرام کرده و سپس از این رهگذر گذشته و ارتباط خود را حفظ نماید و در جریان امور نقشی فعال داشته باشید.
مهمترین نقش رهبری شما در خانواده ایجاد آرامش است. تربیت بدون فریاد مستلزم سفری دشوار است که در آن باید با حقایق ناخوشایند درباره خود و روابطتان روبرو شوید.
تربیت مربوط به والدین است نه کودکان ۱
مهمترین کاری که میتوانیم برای فرزندان خود انجام دهیم اینست که یاد بگیریم روی رفتار خود تمرکز کنیم. شاید این سئوال در ذهن برانگیخته شود که “یعنی چه؟ توجهم را از بچهام برگردونم و متوجه خودم کنم! آیا این کار برخلاف اصول تربیتی نیست؟” در جواب گفته میشود که خیر این طور نیست. منظور این نیست که فرزند خود را در انتهای فهرست اولویتها قرار دهید، اصلاً و ابداً. آنچه گفته میشود اینست که بر خود تمرکز کنید تا رابطه سالمتر و شادتری با کل اعضای خانواده داشته باشید.
الگوی معیوبی که ما در روابط خود استفاده میکنیم به ما میگوید که برای داشتن روابط سالم باید حواس خود را متوجه نیاز دیگران کرده، سعی کنیم در خدمت آنها باشیم و آنها را راضی نگه داریم ممکن است با چنین الگویی مخالف باشید اما صبور بوده و همراه باشید.
نخست آنکه در زندگی بعضی امور را میتوانیم تحت کنترل درآوریم، ولی بر برخی دیگر کنترلی نداریم. حال از خود سئوال کنید که صرف انرژی در مورد موضوعی که نمیتوانید کاری درباره آن انجام دهید و هیچ کنترلی بر آن ندارید، چقدر هوشمندانه است؟ پاسخ: این کار چندان عاقلانه نیست. سئوال بعد: کودک شما در کدام مقوله میگنجد؟ به عبارت دیگر آیا فرزندتان از آن دسته اموری است که میتوانید آن را کنترل کنید یا خیر؟ سئوال مشکلتر اینکه: حتی اگر بتوانید فرزند را کنترل، آبا باید این کار را بکنید؟ آیا معنی تربیت این است؟ اما اگر معنی تربیت این نیست که فرزند خود را کنترل کنیم، پس چیست؟
واقعا چه کسی خارج از کنترل است؟
فرزندانم هانا و براندون چهار و دوساله بودند تصمیم بر این شد که همه اهل خانواده را بیرون ببرم. قرار شد برای صبحانه به وافل هوس برویم. صف خیلی طولانی بود اما به ناچار در صف منتظر شدیم خوشبختانه مدیریت رستوران این موارد را پیشبینی کرده و کاغذ و مداد شعمی در اختیار کودکان قرار داده بود پس من و همسرم هم توانستیم گپی خودمانی داشته و در این میان سرمان بی کلاه نماند. باز هم رستوران پیش بینی و تدبیر کرده بود که کودکان در ازای هر نقاشی یک کلاه کاغذی درست مثل کلاه آشپز رستوران و یک شیرینی مجانی دریافت میکنند. در یک چشم به هم زدنی ما پشت میز بودیم پیشخدمت ها کلاه کاغذی بچه ها را آورده و من یکی از آنها را روی سرم گذاشتم. پشت میز بودیم و طبیعی بود که بچه ای که گرسته است و جز انتظار کار دیگری ندارد بی تابی میکند. هانا دخترم با این موضوع کنار آمد اما براندون دو ساله بود و احتمالا شما معنی دوساله بودن را خوب میفهمید. وقتی دوسالهها با شکم گرسته مرتب از ماشین پیاده و دوباره سوار شوند و جز وعده خشک و خالی چیزی نخورند، دیگر صدایت را پایین بیاور یا مثل یک پسر بزرگ حرف بزن سرشان نمیشود.
در آن لحظه دیگر او نمیدانست همکاری با پدر یعنی چه و فکر کردن به یک صبحانه خانوادگی چندان لذت بخش نبود. من با توجه به مشاور بودنم میدانستم چگونه از کوره در نروم و خونسردی خود را حفظ کنم اما ناگهان پسرم چنگالش را به زمین پرت و خونسردی من کمتر و کمتر شد. هیچ چیز نمیتوانست پسرم را آرام کند، هیچ چیز نمیتوانست مانع قشقرقهای آنچنانی او شود. شیرینی که آمد پسرم آن را دوست نداشت کم کم داشتم از کوره در میرفتم. آیا باید اجازه میدادم کودکی دو ساله کنترل مرا بدست گیرد؟ پرتاب چنگال با چنان واکشی روبه رو شد که پسرم از خود پرسید اگر شیرینی، بشقاب و اشیاء دیگر را روی زمین بیندازد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ممکن است پدر خونسردی اش را از دست داده و عصبانی شود که اتفاق هم افتاد با دستپاچگی از افرادی که شربت روی کفششان ریخته بود عذرخواهی کرده و پسرم را از روی صندلی بلند کردم. به خاطر آنکه پای پسرم به سر آقایی که پشت سر ما بود برخورد کرد از او معذرت خواهی کرده و مثل برق و باد از رستوران بیرون زدم. پسرم مرتب فریاد میزد، لگد میپراند و مرا میزد و مردم هم به ما خیره شده بودند. من که خون خونم را میخورد چنان در را باز کردم که دیوارهای شیشهای به لرزه درآمد. در پیاده رو ایستاده سر پسرم فریاد میزدم، کلمات قلمبه سلمبه میگفتم، سئوالات اندرزگونه میپرسیدم، سینهام را جلو داده بودم و با انگشت به او خطاب میکردم و پسربچهای را که قدش به یک متر هم نمیرسید تهدید میکردم.عجب مرد بزززززززگی بودم!!! من و براندون سر جای خود بازگشتم تا صبحانه خانوادگی خود را تمام کنیم روبروی جنی، همسر دوست داشتی و وفادارم نشسته بودم به نظرم میخواست برای حمایت و دلگرمی من چیزی بگوید، اما نتوانست جلوی خنده تمسخرآمیزش را بگیرد. مانند آتشفشانی بودم که برای منفجر شدن دنبال بهانه میگشتم. با تندی گفتم: چیه؟؟ گفت: کلاهی که رو سرته خیلی بامزهس
تازه آن موقع بود که متوجه شدم هنوز کلاه کاغذی روی سرم است تمام این صحنه با یک کلاه مسخره روی سر مرد نادانی رخ داده بود که میخواست حرفش را جدی بگیرند.
بزرگترین دشمن والدین
درواقع آنجا که پای روابط ایدهآل در میان است، این نوع واکنش هیجانی بدترین دشمن ماست.
اگر این کتاب هیچ چیز برای شما نداشته باشد این نکته را دارد که: در جایگاه والدین، بزرگترین مشکل ما واکنشهای هیجانی ماست. به همین دلیل مهمترین کاری که میتوانیم برای فرزندانمان بکنیم این است که بر خودمان تمرکز کنیم، نه بر آنها. و این نکته را در نظر بگیرید که اگرما بر خود مسلط نباشیم چطور میتوانیم بر تصمیمگیریهای فرزندانمان تأثیرگذار باشیم؟ رفتار در وافل هاوس من در قبال پسر دو ساله خام من بسیار خام بود. اگر میخواهیم بانفوذ و تأثیرگذار باشیم ابتدا باید خود را تحت کنترل درآوریم.