قصه و داستان
قصه کودکانه مترسک
هوا سرد بود. مترسک لای چمن زار می لرزید از چهره اش معلوم بود که از هوای سرد، آسمان خاکستری و شاخه های خشک حوصله
هوا سرد بود. مترسک لای چمن زار می لرزید از چهره اش معلوم بود که از هوای سرد، آسمان خاکستری و شاخه های خشک حوصله
شب قدره بچه ها دعاکنید همه باهم خدارو صداکنید بگید ای خدا خدای مهربون خدای زمین خدای آسمون هرکسی تنش مریضه تو به اون شفا