سراینده: ناصر کشاورز
تصویرگر: حمیدرضا بیدقی
ناشر: نشر افق
مجموعه: قصههای جنگل – ۱
گروه سنی: ب
حیوانهای جنگل باید هر روز از میان خودشان یکی را برای خرده شدن، تقدیم شیر ظالم کنند… این قصهی آشنا، شاید معروفترین قصهی «کلیله و دمنه» باشد که اینبار با شکل و شمایلی متفاوت، روایت میشود. بچهها به قصههای کهن عشق میورزند و حیوانات را هم دوست دارند. برای همین، کتابی را که هم قصه دارد و هم حیوان، با اشتیاق میخوانند. اما این علاقه، زمانی بیشتر میشود که قصهها با زبان شیرین شعر و نظم و همچنین تصویرهایی هنرمندانه ارائه شوند.
«آن جنگل زیبا، که بود
مانند باغی در بهشت
کم کم به دست شیر شد
مثل جهنم زشتِ زشت
تا این که حیوانها، همه
رفتند با هم پیش او
فکری که در سر داشتند
گفتند آن را مو به مو »
تجمع حیوانات برای تصمیم گیری
این داستان برای من خاطرات بسیاری از کودکیام دارد. یکی از داستانهایی بود که پدرم قبل از خواب برایم میگفت. داستانی که در آخر پیروزی فکر و دانایی را بر زور و قدرت جسمی به تصویر میکشد.
«تا شیر خم شد عکس او
افتاد روی آب پاک
او دید یک خرگوش را
در دست شیری خشمناک
یک دو قدم آمد عقب
خرگوش را پایین گذاشت
در فکر خود یک جنگ سخت
با شیر توی چاه داشت
زد نعره و با سر پرید
در چاه آب و شد هلاک
خرگوش هم آسوده شد
از شر شیر خشمناک»