تأثیر والدین بر رشد اخلاقی کودکان بخش اول

تأثیر والدین بر رشد اخلاقی کودکان (تحلیلی مربوط به حیطه اجتماعی(

در سده اخیر به موازات تحول در عرصه های مختلف، تحولات عظیمی نیز در عرصه علوم انسانی از جمله مباحث فلسفی و علوم تربیتی روی داده است. بی تردید این تحولات روبنایی است و خود حاکی از انقلاب در اندیشه های بنیادین آدمیان از جمله در نوع جهان بینی و فلسفه وجودی آنان است. 

از جمله تحولات در این عرصه مربوط به حوزه مفاهیم و تعریف آن هاست. به بیان روشن تر، واژه هایی نظیر اخلاق و تربیت اخلاقی، معنا و مفهوم پیشین خود را از دست داده و معنای دیگری از آن اراده می شود. تردید نیست عمق تعریف عرفا و اندیشمندان اخلاقی پیشین، اعم از مسلمان و مسیحی، از اخلاق و تربیت با آنچه امروزه به این نام خوانده می شود متفاوت است. راه یابی اندیشه های بنیان برانداز از قبیل نسبیت و… به وادی اخلاق، اخلاق عمیق و عرفانی غرب و تا اندازه ای شرق را در حد (کیفیت روابط اجتماعی) تنزل داده است و درون مایه های ذاتی و فطری را به مظاهر و رفتار بیرونی تبدیل نموده است. به نظر می رسد، در قرن حاضر آدمی بر آن شده به نوعی درون را به دست فراموشی سپرده و به رفتارها و امور دیداری و شنیداری بسنده کند. 
 

هرچند دانشمندانی که در باب جامعه پذیری نظریه پردازی کرده اند اعتقاد دارند درونی سازی امور اخلاقی Moral internalization)) اصولاً ریشه در تأثیر والدین بر کودکان دارد که از طریق اقدامات والدینی، راهکارهای تنبیهی و سایر شیوه هایی که والدین انتخاب می کنند صورت می گیرد، اما نظریه پردازان ساختار تحولی (Structural – developmental) معتقدند ماهیت سلسله مراتبی که بین والدین و فرزندان وجود دارد، رشد اخلاقی کودکان را شکل می دهد. این عقیده به تأکید بیش از اندازه بر نقش سازنده همسالان و نهادهای اجتماعی از قبیل مدرسه، در رشد اخلاق استدلالی و تقریبا نادیده گرفتن نقش خانواده منجر شده است. در این مقاله، از نقش والدین در رشد اخلاقی و اجتماعی کودکان از زاویه (نظریه حیطه اجتماعی) دیدگاهی که اصالتا ساختاری تحولی است، اما در شیوه ها با نظریه پردازی های پیشین متفاوت است سخن به میان آمده است. 

براساس نظریه حیطه اجتماعی، کودکان از خلال تجربه اجتماعی با بزرگسالان (از قبیل والدین و معلمان) و همسالان و خویشان، انواع شناخت های اجتماعی، از جمله نظام اخلاقی و سایر علوم اجتماعی را کسب می کنند. تأکید اولیه این مقاله بر رشد اخلاقی است، اما برای فهم نظریه حیطه اجتماعی، باید نظام اخلاقی در سایر حیطه های اجتماعی شناختی توضیح داده شود. بدین ترتیب در ادامه، حیطه دانش اجتماعی به صورت خلاصه بیان خواهد شد، سپس دو گزاره ذیل درباره نقش والدین به دقت مورد بررسی قرار خواهند گرفت: اولاً، این سخن مطرح شده که واکنش های والدین که ماهیت عاطفی دارد، احتمالاً بستر را برای رشد اخلاقی کودکان آماده می کند. در ضمن این بحث، مکانیسم های ویژه عاطفی نیز بیان شده است. ثانیا، این سخن مطرح شده است که جنبه های شناختی واکنش والدین نیز راه رشد اخلاقی کودکان را هموار می کند. مقصود از این گفته، بیان اهمیت بازخوردهای اختصاصی والدین در واکنش اجتماعی کودکان است. 

حیطه علوم اجتماعی 

براساس نظریه حیطه اجتماعی، بُعد اجتماعی انسان را نمی توان از سایر ابعاد او تفکیک کرد. کیفیت کنش های اجتماعی هر کودک با دیگری متفاوت است و همین تفاوت ها به ساخت نظام ها یا حیطه های متفاوت علوم اجتماعی منجر شده است. بنابراین، ویژگی اندیشه کودکان در فعالیت های اجتماعی، نامتجانس بودن و مرکّب بودن از سوگیری ها، انگیزش ها و اهداف متفاوت اجتماعی است. 

والدین موظفند آسایش کودکان خود را تأمین نمایند، از حقوق آن ها حمایت کنند و طرز برقراری رابطه با دیگران را به آن ها بیاموزند. براساس نظریه حیطه اجتماعی، این مسائل بخش هایی از حیطه اخلاقی است. نظام اخلاقی با مقرراتی سر و کار دارد که واکنش ها و نیز روابط اجتماعی مردم را تنظیم می کند و بر مقولاتی از قبیل سود و زیان، اعتماد، عدالت و حقوق مبتنی است. 

نظام اخلاقی در این مقاله به (فهم دیدگاه فرد از این که چگونه باید با دیگران رفتار کرد) تعریف شده است. این گفته نیز بیان شده که داوری های اخلاقی باید الزام آور، قابل تعمیم، غیرقابل تغییر و غیرشخصی بوده و از طریق معیار نه از طریق توافق، گفت وگو یا سنت های نهادینه شده تعیین شده باشند. 

هرچند نظام اخلاقی، ترکیبی از واکنش های دو جانبه اجتماعی کودکان است، اما همه مقولات اجتماعی را نمی توان اخلاقی خواند. وظیفه والدین تربیت رفتار مناسب اجتماعی و تسهیل آرام و کارایی کافی دادن به واکنش های اجتماعی کودکان است. براساس نظریه حیطه اجتماعی، این مطالب جنبه هایی از فهم آدمیان از نظام ها، سازمان ها و سنت های اجتماعی است که از جهت ذهنی و تحولی با فهم ما از نظام اخلاقی متفاوت است. سنت های اجتماعی به مقرراتی استبدادی، تعیین شده با اجماع مردم، اموری مشابه با یکدیگر و رفتارهایی که واکنش افراد را نسبت به نظام های اجتماعی تنظیم و مجموعه ای از انتظارات را با توجه به رفتار مناسب تدارک می کند، تعریف شده است. فرض این است که سنت ها تغییرپذیرند و از جهت محتوا نسبی و متکی بر مقررات و املای مقررات برتر. 

واکنش های اجتماعی نیز ممکن است به فهم آدمی از خود و دیگران به عنوان نظام روان شناختی نیازمند باشد. حیطه روان شناختی مربوط به فهم آدمی از خود، هویت، شخصیت و ویژگی های آن با توجه به علل رفتاری خود و سایر آدمیان است. در حیطه روان شناختی، دو بخش از یکدیگر تفکیک شده است: مسائل احتیاطی (Prudential issues) به اموری از قبیل وارد آوردن خسارت به خود، امنیت، آسایش و سلامت آدمی مربوط است. مقررات احتیاطی، مانند مقررات اخلاقی، فعالیت هایی را تنظیم می کند که پی آمدهای جسمانی برای مردم دارد، در حالی که نظام اخلاقی به نحوه واکنش مردم نسبت به یکدیگر می پردازد. احتیاط به فعالیت هایی که پی آمدهای مستقیم و منفی برای فرد دارد مرتبط می باشد. مسائل شخصی فقط به فاعل نسبت داده می شود و تابع مقررات سنتی و نظام اخلاقی است. مسائل شخصی متضمن گزینش و انتخاب اموری از قبیل دوستان یا نوع فعالیت، بسته به شرایط جسمانی و زندگی شخصی است. مسائل شخصی، بخشی از ذات آدمی است که مرز میان فرد و دنیای اجتماعی را تشکیل می دهد و این مرزها ممکن است فعالیت هایی باشند که از محدوده خانواده به فرزندان منتقل شده اند. اعتقادات شخصی افراد، جنبه ای مهم از خودمختاری افراد یا وجه متمایز هر فرد از دیگری تلقّی می شود. 

نظریه های سنتی ساختار تحولی 

نظریه های سنتی ساختار تحولی، رشد اخلاقی را فرایند افزایش تفاوت بین مقولات اخلاقی و غیر اخلاقی مانند مفهوم سنت، مآل اندیشی و مصلحت جویی توصیف می کنند. نظریه حیطه اجتماعی از این جهت با این دیدگاه متفاوت است که در این نظریه، حیطه های اخلاقی، سنتی و روان شناختی از یکدیگر جدا بوده و نظام هایی تلقی می شوند که از جهت تحولی، خود تنظیم (Self regulating) بوده و دارای ترتیب خاصی نیستند، بلکه فرض آن است که این امور از دوران کودکی با یکدیگر وجود داشته اند. هرچند به نظر می رسد کیفیت مفهوم در هر حیطه همراه با سن تغییر می کند، اما تحقیقات نشان می دهد که از دوران کودکی اولیه تا پایان جوانی، آدمیان با استفاده از معیارهای نظری فوق الذکر، حیطه ها را تشخیص می دهند. درست است که غالب تحقیقات در دسترس، بر کودکان سفیدپوست با طبقه اجتماعی متوسط متمرکز بوده، اما مجموعه ای از تحقیقات که در طیفی از فرهنگ ها (مثل برزیل، کلمبیا، اسرائیل، هنگ کنگ، چین، ژاپن، کره، هند، اندونزی، نیجریه و زامبیا) انجام شده است و نیز تحقیقاتی که بر روی کودکانی از طبقات اجتماعی، مذاهب و قومیت های مختلف در ایالات متحده انجام گرفته، این تمایزات نظری را تأیید می کند. 

غالب نظریه پردازی ها از منظر حیطه اجتماعی، بر تحول کودکان تأکید داشته اند. در عین حال، فهم والدین از مقررات اجتماعی، اهداف ایشان از پرورش کودک و نحوه نگرش، همچنین پاسخ آن ها به تخلفات کودکان نیز از جهت حیطه عقلانی متفاوت است. تحقیقات متعدد از بزرگسالان و واکنش کودکان به تخلفات، نشان می دهد که والدین در حیطه های متفاوت، به صورت های متفاوتی پاسخ می دهند. تحقیقات نشان می دهد که انتخاب راه کارهای تنبیهی توسط والدین به ماهیت تخلف بستگی دارد.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت − شش =