قصه کودکانه ” خرگوش “

خورشید خانم یواش یواش پشت کوه ها می رفت. کم کم هوا تاریک می شد و ستاره ها یکی یکی توی آسمان می آمدند. در گوشه ی یک جنگل بزرگ، خرگوش کوچولوی خاکستری رنگی زندگی می کرد که بعد از پشت سرگذاشتن یک روز شاد برای خواب آماده می شد.

11

اول دندان های قشنگ و سفیدش را مسواک زد و بعد به مامان و باباش شب بخیر گفت و آن ها را بوسید. زیر یک قارچ قرمز بزرگ، با خال خال های سفید دراز کشید. سرش را روی بالشی از علف های خشک شده گذاشت و مثل هر شب سرگرم تماشای ماه و ستاره ها شد. ستاره ها به خرگوش کوچولو چشمک می زدند.

12

پلک هایش آرام آرام سنگین شده بودند که یک دفعه صدایی شنید، جیر جیر جیر!

صدا از پشت بوته ی تمشک می آمد. خرگوش کمی ترسید و چشم هایش گرد شد. ناگهان صدای جیر جیر نزدیک تر شد و برگ های پایینی بوته شروع به خش خش کردند. خرگوش خیلی ترسیده بود. با خودش فکر کرد شاید یک حیوان بزرگ می خواهد به او حمله کند. با دست های کوچکش چشم هایش را گرفت. صدای جیرجیر نزدیک و نزدیک تر شد.

13

یک دفعه صدا قطع شد. خرگوش دست ها را از روی چشم هایش برداشت و حشره کوچولویی را دید که به او نگاه می کرد. خرگوش پرسید: « تو یک حیوون بزرگ رو این جا ندیدی که جیرجیر بکنه؟ » حشره کوچولو گفت: « جیرجیر! جیرجیر! » خرگوش کوچولو تعجب کرد و خنده اش گرفت. حشره به خرگوش گفت: « من جیرجیرکم، تازه به این جا آمده ام. می خواهم زیر این بوته ی تمشک استراحت کنم. اگر ترسیدی منو ببخش. »

14

بعد ادامه داد: « آخه من شب ها عادت دارم جیرجیر کنم. معنیش اینه که الآن همه جا امنه و این دور و بر خبری نیست و راحت می تونیم استراحت کنیم! »

خرگوش گفت: « چه خوب. حالا من یه دوست جدید پیدا کردم. » جیرجیرک کنار خرگوش نشست و با هم به ستاره ها نگاه کردند. جیرجیرک شروع به زمزمه ی یک آهنگ کرد که خرگوش خیلی از آن آهنگ خوشش آمد.

ستاره های زیبا بتابید بتابید به جنگل پر درخت بتابید بتابید

کنار ماه که هستید قشنگید قشنگید دوستی ما دو تا رو ببینید ببینید

همین طور که جیرجیرک شعر می خواند پلک های خرگوش کوچولو سنگین و سنگین تر شد و خوابش برد.

15
منبع : ماهنامه نبات کوچولو – شماره ۱ (گروه سنی ۶ تا ۸ سال -نوآموز)

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × پنج =