شعر کودکانه جوجه و کفشدوزک

1361381125705799_large

جوجه جوجه طلایی

جوجه جوجه طلائی نوکت سرخ و حنائی

تخم خود را شکستی چگونه بیرون جستی

گفتا جایم تنگ بود دیوارش از سنگ بود

نه پنجره نه در داشت نه کس ز من خبر داشت

دادم به خود یک تکان مثل رستم قهرمان

تخم خودرا شکستم اینجوری بیرون جستم

untitled

کفشدوزک

کفشدوزک کوچولو

حسابی غصه داره

چون که برای دوختن

دیگه کفشی نداره

سوزنشو گذاشته

کنار گل تو باغچه

کاشکی براش بیارن

یه لنگه کفش کهنه

نخهاشو قیچی کرده

تا که باشه آماده

وقتی کفشی نداره

نخها چه سودی داره

از اون دورا میادش

انگار صدای خش خش

داره میاد هزارپا

با یه بخچه رو دوشش

تو بخچه اش گذاشته

هزار تا کفش پاره

حالا دیگه کفشدوزک

هیچ غصه ای نداره

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش − 5 =