قصه کودک ” تولد مامان غوله “

نی نی غوله گفت: « امروز تولد مامان غوله است. » باباغوله گفت: « پس بیا یک عالمه بادکنک باد کنیم. ولی مامان غوله نباید آن ها را ببیند! » بعد یک عالمه بادکنک آوردند. هوف هوف باد کردند. یکدفعه صدای در بلند شد: تق تق تق! باباغوله فوری تمام بادکنک ها را زیر پتو قایم کرد. مامان غوله با اتاق آمد و گفت: « خسته ام! » بعد خودش را که خیلی گنده و غولی بود ول کرد روی پتو. بادکنک ها ترق ترق ترکیدند. مامان غوله ترسید. ولی خندید. چون همه چیز را فهمید.

2

نویسنده: افسانه شعبان نژاد
تصویرگر: ساناز کریمی طاری

منبع : ماهنامه نبات کوچولو – شماره ۶ (خردسال)

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

19 − 15 =