فوم شستشوی پلک و مژه

حاوى مواد شوینده ملایم و مناسب چشم

59,000 تومان

قصه ی کودکانه ” کرم سیب “

یکی بود، یکی نبود. کرم بالداری روی یک درخت، توی یک سیب زندگی می کرد. این کرم با همه ی کرم ها فرق داشت. کرم سیب با همه چیز مخالف بود. روزی از روز ها وقتی از توی سوراخ سیب سرک کشید، چشمش افتاد به نیوتن که زیر درخت نشسته بود. نیوتن مشغول فکر کردن بود. کرم سیب که قانون جاذبه ی زمین را قبول نداشت، تصمیم گرفت هر جور شده نظرش را به نیوتن بگوید. داد زد: « آهای نیو! » نیوتن سرش را بلند کرد و او را دید. کرم سیب گفت: « من با نظر تو مخالفم. زمین هیج جاذبه ای ندارد. »
نیوتن خندید و گفت: « یک روز یک سیب از درخت کنده شد و افتاد روی سر من. این طوری شد که ثابت کردم که جاذبه ی زمین وجود دارد. » کرم سیب گفت: « اما من ثابت می کنم که وجود ندارد. » و رفت توی سوراخ. سرش را گذاشت یک ور و دمش را هم یک طرف دیگر و سیب را تند و تند تکان داد. ساقه ی سیب قرچ قرچی کرد و از شاخه کنده شد. کرم سیب به سمت بالا زد. نیوتن هر چه منتظر شد، سیب روی سرش نیفتاد. سیب نیفتاد پایین. توی هوا معلق ماند. نیوتن هاج و واج ماند. از این که یک کرم سیب فسقلی نظریه اش را رد می کرد، ناراحت شد. تصمیم گرفت کاری کند که سیب به سرش بخورد. بالا و پایین پرید. تا کله ی نیوتن خورد به سیب، کرم سیب نظریه اش را مطرح کرد: « هر گاه کسی با نظر نیوتن مخالفت کند، به جای این که سیب روی سر نیوتن بیفتد، نیوتن به سر سیب خواهد خورد. »
نویسنده: طاره ایبد
تصویرگر: ساناز کریمی طاری

منبع : ماهنامه نبات کوچولو – شماره ۶ (کودک)
صفحات ۱۲ و ۱۳

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده + 14 =