قصه کودکانه ” درختی که کلاغ نداشت “

یک درخت بود که کلاغ نداشت. رفت دنبال کلاغ. رسید به کوه.
گفت: « کوه، کوه، کلاغ داری به من بدی؟ »
کوه گفت: « نه ندارم. پلنگ دارم. پلنگ می خوای بهت بدم؟ »
درخت گفت: « نه، نمی خوام. »
بعد، از پلنگ پرسید: « پلنگ، پلنگ، کلاغ داری به من بدی؟ »
پلنگ گفت: « نه، ندارم. ماه دارم. ماه می خوای بهت بدم؟ »
درخت گفت: « نه، نمی خوام. »
بعد، از ماه پرسید: « ماه، ماه، کلاغ داری به من بدی؟ »
ماه گفت: « دارم، دارم، یکی دارم. »
بعد، از لای موهای شب، یک کلاغ برداشت و به درخت داد.
کلاغ، خواب بود. درخت، یک لانه برایش درست کرد و او را آرام
توی لانه گذاشت. کلاغ تو خواب قار قار خندید!!

2

نویسنده: محمد رضا شمس
تصویرگر: سعید نوروزی

شماره هفتم ماهنامه نبات کوچولو – صفحه ۲۱

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 − 11 =