شعر کودکانه زاینده رود 

در دل شهر اصفهان
یه رودخونه جاری بود
یه رودخونه پر از آب
به اسم زاینده رود

بعضی وقتا می رفتم
کنارش می نشستم
هرچی توی دلم بود
به آبِ رود می گفتم

IMG09255473
اون وقت دل تنگ من
از غصه آزاد می شد
غم را تو آب می ریختم
دلم شاد شاد می شد

دیروز دوباره رفتم
کنار اون نشستم
زاینده رود خشکیده بود
دیگه چیزی نگفتم

اشکی چکید رو گونه ام
دلم حسابی تنگ بود
رودخونه ی قشنگم
پر از کلوخ و سنگ بود

IMG13145029
***
اما اینو می دونم
وقتی بارون بباره
برای زاینده رود
آب ِفراوون میاره

اونوقته که می بینیم
زندگی شاداب میشه
زاینده رود زیبا
دوباره پرآب می شه

مهری طهماسبی دهکردی

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 − 2 =