شعر کودکانه یک و دو و سه

صبح شد. ساعت ها زنگ زدند. خروس، قوقولی قو کرد.
خورشید آماده شد تا از پشت کوه بالا بیاید.

اوّلی بیدار شد و گفت:
خواب بَسه، تنبلی بَسه

دوّمی گفت:
باید بریم به مدرسه

سوّمی گفت:
نان و پنیر، گردو و شیر

چهارمی گفت:
یک کمی نرمش بکنیم،
یک و دو و سه

پنجمی گفت:
نه نرمش و نه ورزش
می خوام بشم چاقالو
بُخور و بخواب کارَمه
مدرسه کو؟ کلاس کو؟

مصطفی رحماندوست

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 + 7 =