آقا کلاغ قصه
یک دزد نابکار است
توی محله ما
دائم پی شکار است
انگشتر لب حوض
صابون و سکه ها را
می دزدد او همیشه
توت درخت ما را
توی محله حتی
یک دوست هم ندارد
آقا کلاغ چیزی
جز بچه کم ندارد
امروز جوجه ام را
دزدید و برد با خود
بیچاره جوجه ام که
از خانه دور می شد
حالا کلاغ قصه
دردی ندارد اصلن
چون می شود از امشب
بابای جوجه ی من!
نوشین نوری