شعر کودکانه پاییز

از تو کتاب فصلها پاییز خانوم بیدار شد

چارقدشو سرش کرد مشغول کار و بار شد

دوید میون باغو گرما رو جابه جا کرد

باد سرد شیطونو راهی کوچه ها کرد

با دستای جادوییش درختارو جادو کرد

همه برگهای باغو با حوصله جارو کرد

کلاغارو خبرکرد قارو قار و قار بخونن

اومدن سرمارو  همه دیگه بدونن

ابرا رو زود فرستاد تا که بباره بارون

اونوقت صدای پاییز پیچید تو گوش ناودون

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج + 1 =