شعر کودکانه ” خواب شتر “
هوا گرم و شتر بی حال و خسته به زیر سایه ی نخلی نشسته دو چشمش بسته بود و خواب می دید دوباره خواب دشت
هوا گرم و شتر بی حال و خسته به زیر سایه ی نخلی نشسته دو چشمش بسته بود و خواب می دید دوباره خواب دشت
روزی روزگاری شهری به نام بابل بین دو رودخانه دجله و فرات از شهرهای بزرگ و سرسبز آن روزگار بود. اطراف شهر باغهای سرسبزی بود
ننه قابلمه داشت به شب نگاه می کرد . شب پر از ستاره بود . کاسه بشقاب ها سر و صدا می کردن . گشنه
جاروی برقی افتاده از کار خوابیده الآن پهلوی دیوار او خورد امروز یک دانه جوراب بردم برایش یک استکان آب مامان من زود آمد کنــــارم
در هر ستون، در هر ردیف و در هر قطر چه شباهت هایی بین شکل ها پیدا می کنید؟ منبع : ماهنامه نبات کوچولو –
کی بود کی بود؟ پنجره بود، پرده داشت اون طرفش نرده داشت یه بچه گنجیشک روی نرده دیدم از لای پرده دیدم پنجره رو وا
یک کلاغ سیاه روی سیم ظهر هی قار و قار بی جا کرد بعد بابا که داشت می خوابید آمد و با کلاغ دعوا کرد