شعر کودکانه بربربر بربری 

خمیر بود و شد این وری و اون وری
انگشتای نونوا اونو ناز کرد
زرده ی تخم مرغ آورد روش کشید
روی تنش یه خرده کنجد پاشید
خمیر حاضر شد روی پارو نشست
رفت تو تنور خوابید و چشماشو بست
خسته بود و پخته شد و جون اومد
سوار پارو شد و بیرون اومد
شد نون بربری اومد خونه مون
نشست توی سفره ی صاحبخونه مون

شاعر: ناصر کشاورز

منبع: نبات کوچولو

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوازده − یازده =