وقتی که کودکان حرف اول و آخر را می زنند

” فرزند سالاری ” موضوعی است که این روزها در گفتگوهای خانوادگی به شوخی و جدی مورد توجه قرار گرفته است، هرچند گروهی از پدران و مادران به شوخی می گویند مطیع خواسته های فرزندان هستند اما به نظر می رسد که فرزند سالاری پدیده واقعی است که جامعه پدرسالاری و ایرانی بتدریج آن را تجربه می کند. 

روانشناسان دیدگاههای مختلفی درمورد پدیده فرزندسالاری و عوامل شکل گیری آن دارند و معتقدند، بعضی از والدین در ترسیم شخصیت فرزندان ، ارزشهای شخصیتی مورد علاقه خود را به فرزندان القا می کنند و برای تحقق آن به خواسته های فرزندان تن می دهند و این امر باعث بروز پدیده ای به نام فرزندسالاری شده است این محققان بطورخلاصه فرزندسالاری را بازتاب آرزوهای خفته والدین می دانند، به اعتقاد آنها فرزند سالاری ناشی از تحکم فرزند بر والدین نیست بلکه سلسله واکنش متقابل ناشی از بعضی عقده ها و نارسایی های دوران کودکی والدین است. 

اما دکتر عباس الهیاری روانشناس درباره پدیده فرزندسالاری می گوید : آنچه که باعث ایجاد خلاء در میان والدین با فرزندان می شود، این است که والدین هنوز چگونگی تعامل و ارتباط با کودکان به مشخصه هایی که کودکان و نوجوانان درعصر جدید دارند نیاموخته اند. 

به گفته وی افزایش اطلاعات که به عنوان IT از آن یاد می کنیم، باعث فرزندسالاری نمی شود،آنچه که باعث ایجاد این خلاء درمیان والدین با فرزندان می شود و به تصور شاید غلط از آن به عنوان فرزندسالاری یاد شود این است که پدر و مادر هنوز چگونگی تعامل و ارتباط با کودک خود را درعصر جدید نیاموخته اند. 

این روانشناس می گوید:پدر و مادر براحتی آمادگی هرنوع تعامل با افراد دهه های گذشته را دارند ولی برای فرزندان که حرفی را به صورت دستور مستقیم نمی پذیرند و سوالات ذهنی متعددی دارند، اینگونه ارتباط غیرقابل پذیرش است درصورتی که والدین برهمان شیوه گذشته خود در جوابگویی که تصور می کنند صحیح است اصرار می ورزند و درچنین شرایطی نقش تربیتی خود را از دست می دهند. 

وی درباره نوع تعامل والدین با فرزندان می افزاید:اگر والدین این شیوه را بیاموزند که با مشارکت خود فرزندان درجهت هدایت آنان گام بردارند و همچنین برای یافتن پاسخ پرسشهایی که در ذهن کودکان نقش می بندد،با استفاده از ابزارها و تکنولوژی جدیدی که کودکان به سمت آن گرایش دارند مانند کامپیوتر با آنان مشارکت کنند،به سادگی قادر خواهند بود که در جواب پرسشهایی که در ذهن کودکان نقش می بندد، سهیم باشند و درواقع همین مشارکت دوستانه بین فرزند و والدین این فاصله بین دو نسل را کمرنگ می کند و درچنین شرایطی نه مثل دهه های گذشته والدین به جهت پاسخگویی به سوال ذهنی کودکان حرف اول را می زنند و نه فرزندان مثل جامعه کنونی ما ، سالار و حاکم می شوند. 

الهیاری تأکید می کند:درجامعه ما پدران و مادران چندگام از فرزندان خود عقب و جامانده اند ، بطوری که در عصر ارتباطات امروز که اکثر جوانان سعی دارند اطلاعات خود را افزایش دهند، حتی اکثر والدین این نواجوانان و جوانان با کامپیوتر آشنایی ندارید و این شیوه زندگی باید عوض شود. 

وی در خاتمه تصریح می کند:درمراکز مشاوره ما شاهد حضور والدینی هستیم که اظهار می کنند که کودک آنان به هیچ عنوان حرف آنان را گوش نمی دهند و در واقع اولیاء تسلیم مطلق خواسته های کودکان هستند و فرزند حاکم مطلق است که این حالت به سبب شیوه تربیتی نادرست ایجاد شده است. 

مرد میانسالی که خود صاحب سه فرزند است در تعریف پدیده فرزند سالاری می گوید: در بعد مادی در گذشته از دید خانواده پدر خوب پدری بود که وقتی به خانه می آمد به دلیل آنکه دستانش پر بود با پا به درخانه می کوبید اما حالا پدر خوب پدری است که جیب پر پول داشته باشد، بچه ها دیگر نمی پذیریند که پدر مطابق سلیقه خود برای آنها خرید کند، جیب پرپول می خواهند تا با سلیقه خودشان خرید کنند و این فرزند سالاری است. 

دکتر فرجام روانشناس اجتماعی در مورد فرزند سالاری می گوید: در چنین خانوادههایی به فرزندان اجازه داده می شود که به خواسته های خود آنگونه که می خواهند دست یابند و آرزوهای خود را برآورده نمایند . در این خانواده افراد دارای آزادی مطلق هستند و هرچه را که تمایل داشته باشند، می توانند انجام دهند ، شعار طرفداران این دیدگاه این است که “بگذارد هرچه خواستند انجام دهند ” 

بسیاری از روانشناسان بر این باورند که سلب آزادی ، موجب عقده روانی در فرد واختلال در زندگی آینده او خواهند شد، زیرا هر خواسته از نیازی در درون فرد حکایت می کند و ضروری است که در اسرع وقت آن نیاز تأمین و ارضاء شود، زیرا در صورت سرکوبی و ایجاد محدودیت فرد دچار افسردگی می شود. 

وی می افزاید: در چنین خانوادههایی خواسته ها و تمایلات فرزندان محور اصلی و خط دهندی فعالیت اعضای خانواده، حتی والدین آنها است. 

فرزندان این خانواده ها خصوصیت مشترکی دارند. از جمله : لوس بودن، خودخواهی، نامحتاط بودن و خواسته های بی شمار که باید برآورده شود، آنها بسیار بی حوصله و ناشکیبا هستندو برای مشکل خو از راه خشونت وارد می شوند و ناکامی خود را در باره اهداف خود پذیرا نمی شوند. 

وی در مورد عوارض نامطلوب فرزند سالاری تأکید می کند: فرزندان خانوادههای فرزند سالار معمولا سست عنصر و یا حداقل کم اراده اند. آنها به دلیل عادت کردن به آزادی مطلق و بی بندو باری نمی توانند خود را کنترل کنند و در نتیجه به ورشکستگی تربیتی و اخلاقی دچار می شوند. 

و این درحالی است که آزادی مطلق و بی بندوباری حاکم در چنین خانوادهها ، موجب فراهم شدن زمینه های بزهکاری در عرضه حیات اجتماعی کودکان می شود. 

وی می گوید: در بیشتر موارد به علت تضاد بین خواسته های فرزند با سایر افراد خانواده ، نزاع و درگیری رخ می دهد ودر این خانواد هها روحیه اطاعت از قانون و احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی به حداقل ممکن تنزل می کند، و در نهایت این کودکان دچار خود کم بینی می شوند. 

خانم ابهری که دو دختر دارد در مورد فرزند سالاری می گوید: امروزه همه و همه سعی دارند تنبیه را کنار بگذارند و به کودک شخصیت بدهند و این آغاز فرزند سالاری است. 

وی می افزاید: صدا و سیما بطور مداوم تأکید می کند که فرزندان را تنبیه نکنید و بالاتر از گل به آنها چیزی نگویید. حتی با آنهابه تندی صحبت نکنید و این در حالی است رفتاری که بچه ها با والدینشان دارند شرم آور است این تربیت اشتباه است و ریشه در دوران کودکی دارد ، من به شخصه معقتقدم نباید به بچه ها بیش از حد بهاء داد چون بها دادن باعث پرتوقع شدن بچه ها می شود و عملا در آینده ای نه چندان نزدیک قابل کنترل نیستند . 

دکتر حسنی روان شناس نیز در مورد پدیده فرزند سالاری می گوید : فرزند سالاری باعث شده است که کودکان پرتوقع با بیایند ،والدین باید بدانند که افراد جامعه دلسوزی آنها را برای بچه هایشان را ندارند ، وقتی همه توقعات نابجای کودکان را برآورده می کنند در آینده چون جامعه نمی تواند و نباید پاسخگوی این همه خواسته باشد، آنوقت کودکان با محیطشان تضاد پیدا می کنند و دچار مشکل می شوند. 

وی می افزاید: پدر و مادر ها باید حواسشان را جمع کنند تا مبادا فرزند سالاری و این روش تربیتی باز کودکان به جایی برسد که مثل آمریکا و اروپا بچه ها به پلیس زنگ بزنند و از والدین خود شکایت کنند. 

محمدی پدری که دارای سه فرزند است نیز می گوید: شیوه تربیت در گذشته بر پایه والدین سالاری بود بچه ها با توپ و تشر بزرگ می شدند و این روشهایی خشونت بار باعث می شد که عقده های کودکی سرانجام در جایی از بزرگسالی، سرباز کند، خوب یادم هست یکبار به مادرم فحش دادم او دست و پایم را بست و فلفل در دهانم ریخت و دور لبانم را سوزن زد، هر وقت که به یاد این خاطره میافتم از مادرم متنفر می شوم ، تربیت نادرست آنها باعث شد که من کودکانم را خیلی آزاد و راحت بار بیاورم اما الان احساس می کنم که بجز نان آور خانواده هیچ ارزش و احترامی نزد آنها ندارم . آنها عصیان می کنند، امر و نهی ها را نشنیده می گیرند، تا حد بیماری شیطنت می کنند روی نقطه ضعفهای والدین انگشت می گذراند و آنها را آزار می دهند در نهایت هم مدام می گویند شما پدر و مادرها ی خوبی نیستند . و هیچ کار خاصی برای ما انجام نداده اید . وی می افزاید: باز تشکر به تنبیه های پدر و مادر های گذشته حداقل در آن زمان بچه، بچه بود و بچگی می کرد، و بزرگ ، بزرگ بود، درحال حاضر من و خانمم بازیچه دست بچه ها شده ایم، هر چیزی که آنها دوست دارند می خوریم ، هر جایی که آنها دوست دارند می رویم و در نهایت بخاطر آنها زندگی می کنیم، جالب تر از همه این است که به هیچ وجه در مقابل والدینشان احساس مسوولیت نمی کنند. 

دکتر حسینی همچنین در مورد ویژگیهای فرزند سالاری در ایران می گوید: والدین سعی می کنند به تمام خواسته ها و اهداف فرزند خویش بدون چون و جرا جامه عمل بپوشانند، کودکان برای به اجرا درآوردن آرزوها از آزادی عمل کافی برخوردار هستند، والدین در امر تربیت کودکان یا دچار ضعف شناخت هستند و یا در به کارگیری راهکارهای عملی لازم در این از تدبیر و قدرت کافی برخوردار نیستند. کودکان با استفاده از اهرمهای شناختی عاطفی و رفتاری توانسته اند بر تسلط روانی خویش بر والدین بیفرایند و نقطه نظراتشان را بر آنها تحمیل کنند در اداره منزل و تصمیم گیریها، بیش از حدی که شایسته است به نظرات فرزندان توجه می شود و در نهایت هنگام تعارض بین نظرات افراد خانواده نظرات فرزندان چه حق و چه باطل ، مقدم است و به اجرا گذاشته می شود. 

وی می افزاید: از این رو والدین بهتر است در مورد تربیت کودکان از ابتدا با جدیت عمل کنند و بعد بتدریج انعطاف بیشتری از خود نشان دهید، زیرا اگر والدین از آغاز در تربیت کودکان خیلی انعطاف پذیر باشند دیگر اعمال قوانین سخت و بدی برایشان مشکل است، والدینی که در دوران کودکی برای کودکانشان محدودیت قایل نیستند در زمان نوجوانی اعمال انضباط یا محدودیت کاری بس مشکل و به تعبیری محال است. 

وی تأکید می کند : والدین باید زمانی را برای بودن با فرزندانشان اختصاص دهند، امروزه والدین سخت کار می کند تا استانداردهای معقول زندگی را حفظ کنند، ولی به لحاظ آنکه نمی توانند وقت کافی را به کودکانشان اختصاص می دهند آنها را دچار مشکل روحی ، روانی فراوانی می کنند.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده + چهارده =