قصه کودکانه ” نمکدان سیاه و نمکدان سفید “

دو تا نمکدان توی آشپزخانه بودند. یکی سیاه بود که توی دلش نمک بود و یکی سفید که توی دلش نمک نداشت. یک روز نمکدانِ سیاه به نمکدانِ سفید گفت: « توی دلم شور می زند. تو می دانی چرا؟ » نمکدانِ سفید گفت: «نه، من که توی دلم آب هم تکان نمی خورد. اما تو را نمی دانم. » نمکدانِ سیاه به فلفل‏دان گفت: « آهای، توی دلم شور می زند. تو می دانی چرا؟ » فلفل‏دان گفت: « من که دلم تند تند می زند. اما تو را نمی دانم. » نمکدانِ سیاه داد زد: « آهای، شکرپاش تو چی؟ تو می دانی چرا توی دلم شور می زند؟ »

شکرپاش گفت : «من که توی دلم شکر آب می کنم. اما تو را نمی دانم. » شب شد. توی خواب نمکدانِ سیاه، سرفه اش گرفت. با هر سرفه ای که می کرد، یک کم از نمک هایش می ریخت توی دل نمکدانِ سفید. بعد هم یک کم دیگر. او آن قدر سرفه کرد که همه‏ی نمک هایش ریختند توی دل نمکدانِ سفید. صبح که شد. نمکدانِ سیاه گفت : « وای، چه خوب. دلم خوب شده است. دیگر هم دلم شور نمی زند. »

نمکدانِ سفید گفت : « اما من دلم شور می زند. تو می دانی چرا؟ »

نمکدانِ سیاه گفت : « نه، توی دل من آب هم تکان نمی خورد. اما تو را نمی دانم. »

بعد خنده ای کرد و خوابید .

21

منبع : ماهنامه نبات کوچولو – شماره ۳ (گروه سنی ۶ تا ۸ سال)

تحلیل داستان برای بزرگترها:

فرزند در حال رشد شما نیاز به تغذیه ی متناسب با سنش دارد . برای کودک ، سنین یک تا سه سالگی دوره ی کشف انواع مزه ها و بوییدنی هاست . دوره ی بسیار اساسی و حساسی که نقش مهمی در زندگی آتی او و عادت های غذایی اش دارد.

تفکیک مزه ها و نامگذاری بر هر مزه ای برای فرزند لازم است. این امر خواه نا خواه اتفاق می افتد ولی روشی که به شناخت نام مزه ها منتج می شود مورد اهمیت می باشد. در داستان نمکدان سیاه و نمکدان سفید با روشی جذاب همراه با آموزه ای که در جمله قصار “هر که بامش بیش برفش بیشتر” می باشد؛ به این امر پرداخته شده است.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت − 8 =