قصه کودکانه ” مگول ناخن دراز “

مگول توی یک سوراخ زندگی می کرد. مگول خودش این سوراخ را کنده بود. با چی؟ با ناخن هایش. ناخن های مگول دراز بودند و هر روز درازتر می شدند. توی لانه جا نمی شدند. مگول هر روز لانه اش را بزرگتر می کرد اما باز هم صبح که بیدار می شد، می دید ناخن هایش بزرگ شده اند و از لانه رفته اند بیرون. یک روز صبح حس کرد یکی دارد ناخن هایش را تکان می دهد! از لانه آمد بیرون. چند تا موش داشتند با ناخن های پای مگول بازی می کردند. مگول ترسید. فکر کرد موش ها می خواهند او را بخورند. فرار کرد.
موش ها گفتند: « نترس، فرار نکن! ما موش های ناخن گیریم. فقط ناخن ها را می گیریم و کوتاه می کنیم. »

1

مگول ایستاد. موش ها گفتند: « این جا پیش ما بمان! ما ناخن هایت را کوتاه می کنیم. دیگر مجبور نیستی هر روز لانه ات را بزرگ کنی. »

مگول پرسید: « چی جوری ناخن های مرا کوتاه می کنید؟ »

یکی از موش ها گفت: « با این دندان هایمان! »

مگول ناخن دراز گفت: « خودم را که نمی خورید؟ »

موش ها خندیدند و گفتند: « نه! ما فقط ناخن کوتاه می کنیم. »

مگول قبول کرد. همان جا با موش ها زندگی کرد. هر روز یکی از موش ها می آمد و ناخن های دراز مگول را کوتاه می کرد.

نویسنده: علیرضا متولی

تصویرگر: ثمینه سروقد

منبع : ماهنامه نبات کوچولو – شماره ۵ (گروه سنی ۶ تا ۸ سال – نوآموز)

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده − 15 =