قصه نی نی غوله ” دماغ بابا غوله “

بابا غوله زیر درخت دراز کشیده بود. نی نی هم کنارش نشسته بود. مگسی آمد وزوز روی دماغ باباغوله نشست. نی نی غوله گفت: « کیش! » گس رفت. دوباره برگشت. باباغوله: « خودم حسابش را می رسم. » بعد با دستش که خیلی گُنده و غولی بود محکم روی دماغش کوبید. مگس پرید. حالا بابا غوله به جای دماغ توی صورتش یک توپ قرمز و قلنبه داشت.

4(2)
نویسنده: افسانه شعبان نژاد
تصویرگر: ساناز کریمی طاری

منبع : ماهنامه نبات کوچولو – شماره ۶ (خردسال)

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

7 + ده =