کربلا یادت و هست آن لحظه ها؟
لحظه های آتش و جنگ و نبرد
لحظه های امتحان خوب و بد
انتخاب ساده ی نامرد و مرد
*
بغض های مادرانه در گلو
چشم های کودکانه ، در هراس
آسمان ، بی ابر ، غمگین و سیاه
دست های دشمانان مانند داس
*
خیمه ها ، آتش گرفته ، بی ستون
مردها ، مردانه ، پرپر روی خاک
روح شان در جاده ی سبز بهشت
در سفر تا خانه ی خورشید پاک
*
کربلا دیروز گفتی قصه ای
از شجاعت های هفتاد و دو یار
در دل تاریخ نامت مانده سبز
خاطرات تو همیشه ماندگار
داوود لطف الله