شعر کودکانه خورشید

از پشت کوه دوباره
خورشید خانوم در اومد
با کفشای طلا و
پیرهنی از زر اومد

آهسته تو آسمون
چرخی زد و هی خندید
ستاره ها رو آروم
از توی آسمون چید

با دستای قشنگش
ابرا رو جابه جا کرد
از اون بالا با شادی
به آدما نیگا کرد

دامنشو تکون داد
رو خونه ها نور پاشید
آدمها خوشحال شدن
خورشید بااونها خندید…

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × دو =